دیشبه...رفته بودیم قدم بزنیم...آقا واکی یهو محبتش گل کرد
اینم از داستان هندونه خوردمون
اینجا خوابم برده بود...
ههههه...تو رو خدا قیافه ی واکی رو ببینید...
آخیییییییییی...یادش بخیر قبل از عروسیمون بود...
من عاااااااااااااااااااااااشق این عکسم...
اینحا سر کلاس خوابم برده بود این پسره اومده بود کنارم...وقتی واکی دید این صحنه رو گرفت تا جایی که پسره می خورد زدش...اینقدر حال کردم
حالا من و دوستای خووووووووووووبم
از چپ به راست نرگس و من و فاطمه میساکی
من و شیدا
من و نیوشا و فاطمه 2
من و شیوا
من و هانیه
تموم شد